گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
احتجاجات
جلد دوم
بخش بیستم دستور العملهائی که حضرت رضا علیه السلام براي مأمون نوشت از اسلام واقعی و دستورات دین و مطالب دیگري از جوامع
علوم






عیون اخبار الرضا: فضل بن شاذان گفت مأمون از حضرت رضا علیه السلام درخواست کرد خلاصهاي از اسلام واقعی به اختصار
برایش بنویسد. امام علیه السلام این مطالب را نوشت. اسلام واقعی شهادت
لا اله الا الله وحده لا شریک له الها واحدا احدا صمدا قیوما سمیعا بصیرا قدیرا قدیما باقیا
. عالمی است که جهل در او راه ندارد و قادري است که ناتوانی در او نیست غنی است که هرگز نیازمند نمیشود. عادلی است که
ستم روا نمیدارد. او آفریننده هر چیزي است و مثل و مانند ندارد و نه مخالف و ضد و همطرازي دارد و کسی که شایسته عبادت و
صفحه 193 از 255
سزاوار شوق و بیم و ملجا و پناه دعاکنندگان است اوست.
محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول و امین و برگزیده و ممتازترین خلق و سید المرسلین و خاتم الأنبیاء و بهترین فرد جهانیان
است که پیامبري بعد از او نیست و ملت او قابل تبدیل به ملت دیگري نیستند و شریعتش تغییرپذیر نیست و آنچه او آورده واقعیت
محض است. تصدیق به رسالت آن جناب و تمام پیامبران گذشته و انبیاء و حجج الهی و تصدیق به کتاب خداي عزیز که باطل در
او رخنه نیافته در گذشته و آینده و کتابی است از جانب خداوند حمید و قرآن حافظ و نگهبان و حاکم
ص: 340
بر تمام کتب آسمانی است و تمام آن حقیقت واقعی است از فاتحۀ الکتاب تا آخر آن ایمان به محکم و متشابه و خاص و عام و
مژده و تهدید و ناسخ و منسوخ و داستانها و اخبار او داریم. هیچ کس نمیتواند مانند آن را بیاورد.
و اینکه راهنما پس از پیامبر و حجت براي مردم و حاکم بر امور مسلمانان و سخنگوي قرآن و عالم به احکام آن برادر و جانشین و
وصی و ولّی او است. آن کسی که نسبتش به پیامبر چون نسبت هارون است به موسی، علی بن ابی طالب امیر المؤمنین علیه السلام،
امام متقین و پیشواي سفید چهرگان و ممتازترین اوصیاء، وارث علم پیامبران و بعد از او حضرت امام حسن و امام حسین سرور
جوانان اهل بهشت سپس علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام بعد از او محمد بن علی شکافنده علوم پیشینیان و بعد از آن
جناب جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام وارث علم اوصیاء و پس از او موسی بن جعفر علیه السلام و پس از آن سرور علی بن
موسی الرضا سپس محمد بن علی و بعد از آن جناب علی بن محمد و پس از او حسن بن علی و بعد از آن جناب حجت قائم منتظر
فرزندش صلوات الله علیهم.
من گواهی میدهم براي آنها به ولایت و امامت و اینکه زمین خالی از حجت خدا بر خلق نیست در هر عصر و زمان که آنها عروة
الوثقی و ائمه هدي و حجت بر اهل دنیا تا روز قیامت هستند.
هر کس با آنها مخالفت کند گمراه و گمراهکننده است و تارك حق و هدایت آنها نیز که مفسر قرآنند و توضیح فرمودههاي پیامبر
را میدهند. هر کس بمیرد و آنها را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده. روش این اوصیاء ورع، عفت و راستگویی و درست کاري و
استقامت و کوشش و اداي امانت به خوب و بد و سجده طولانی و روزهداري در روز و شبزندهداري به شب و پرهیز از گناهان و
انتظار فرج با صبر و همدردي و معاشرت نیکو با مردم است.
سپس وضو را طوري که خداوند در کتاب کریم بیان نموده: شستن صورت و دو دست تا آرنج و مسح سر و دو پا یک مرتبه و
وضو را جز تغوط و ادرار یا گازهاي معده یا خواب یا جنابت باطل نمیکند و اگر بر روي کفش مسح کرد خلاف دستور خدا و
پیامبر
ص: 341
انجام داده و ترك واجب و قرآن را کرده.
غسل روز جمعه مستحب است و همچنین غسل عید فطر و قربانی و غسل ورود به مکه و مدینه و غسل زیارت و غسل احرام و غسل
اولین شب ماه رمضان و شب هفدهم و نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم آن ماه، اینها تمام غسلهاي مستحب است اما غسل
جنابت واجب است و غسل حیض نیز واجب است.
نمازهاي واجب عبارت است از نماز ظهر چهار رکعت، عصر چهار رکعت، مغرب سه رکعت، عشاء چهار رکعت، و صبح دو
رکعت که مجموعا هفده رکعت میشود ولی نماز مستحب سی و چهار رکعت است، هشت رکعت قبل از نماز ظهر و هشت رکعت
قبل از نماز عصر و چهار رکعت بعد از نماز مغرب و دو رکعت نشسته بعد از عشاء که یک رکعت حساب میشود و هشت رکعت
در سحر و شفع و وتر سه رکعت که سلام میدهد بعد از دو رکعت و دو رکعت نماز صبح. نماز باید اول وقت خوانده شود. برتري
صفحه 194 از 255
نماز جماعت بر فرادي بیست و چهار برابر است. ولی نماز خواندن پشت سر فاجر صحیح نیست و نباید اقتدا کرد مگر به اهل ولایت
و معتقدین به امامت. با پوست درندگان نمیتوان نماز خواند و جایز نیست در تشهد اول بگوئی
السلام علینا و علی عباد الله الصالحین
زیرا تحلیل نماز سلام است. وقتی این حرف را زدي نماز را سلام دادهاي و نماز قصر در هشت فرسخی است و بیشتر از آن و هر جا
نماز را قصر کردي روزه هم افطار میشود و کسی که افطار نکند روزهاش صحیح نیست زیرا در سفر نباید روزه گرفت. قنوت سنت
لازمی است در نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء.
نماز میت پنج تکبیر است هر که کمتر بخواند مخالف سنت رفتار نموده. مرده را از طرف پا داخل قبر میکنند با رفق و مدارا.
بسم الله الرحمن الرحیم
را بلند گفتن در همه نمازها مستحب است.
زکاة واجب در هر دویست درهم، پنج درهم است و کمتر از دویست درهم زکات ندارد زکات واجب نمیشود مگر اینکه یک
سال بگذرد و جایز نیست زکات را به غیر اهل ولایت و امامت داد. در گندم، جو، خرما، مویز یک دهم باید داد وقتی
ص: 342
.«1» پنج وسق که هر وسقی شصت صاع و هر صاع چهار مد است برسد
زکات فطره واجب است که براي هر فرد کوچک یا بزرگ بنده یا آزاد، مرد یا زن لازم است. یک من گندم یا جو و یا خرما و یا
مویز داد و نمیتوان به غیر معتقدین به ولایت داد.
حد اکثر حیض ده روز است و حد اقل آن سه روز. زن مستحاضه پنبه به خود میگیرد و غسل میکند و نماز را میخواند اما زن
حائض نماز را نمیخواند و قضا هم ندارد اما روزه را نمیگیرد ولی قضا باید بنماید.
روزه ماه رمضان واجب است که با دیدن ماه باید روزه گرفت و با دیدن ماه شوال افطار نمود. نماز مستحب را به جماعت نمیتوان
خواند که این کار بدعت است و هر بدعتی ضلالت و هر ضلالتی در آتش جهنم است. روزه سه روز در هر ماه سنت است در
مقابل هر ده روز یک روز که یک چهارشنبه بین دو پنج شنبه روزه میگیرد. روزه ماه شعبان خوب است براي کسی که بگیرد اگر
قضاي روزههاي ماه رمضان را متفرق بگیرد صحیح است.
انجام حج واجب است براي کسی که استطاعت رفتن داشته باشد و استطاعت عبارت از زاد و وسیله سواري و صحت بدن و حج
جایز نیست مگر تمتع، حج قرآن و افراد جایز نیست که عامه و اهل سنت آن را انجام میدهند مگر براي اهل مکه و حاضرین آنجا.
نباید جلوتر از میقات محرم شد. خداوند میفرماید وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ.
نمیتوان گوسفند بیخایه را قربانی کرد چون ناقص است اما گوسفندي که رگ خایههاي آن را کشیده باشند تا از کار افتاده شده
اشکالی ندارد.
جهاد واجب است با امام عادل کسی که براي حفظ مالش کشته شود شهید است.
نمیتوان هیچ یک از کفار و ناصبیان را در هنگام تقیه کشت مگر به جنگ
ص: 343
برخیزد و سعی در فساد نماید، آنهم در صورتی است که بر جان خود و دوستان خویش بیم نداشته باشی. تقیه در دار تقیه (هنگام
دولتی باطل) واجب است و کفاره قسم لازم نیست بر کسی که براي حفظ جان خود و جلوگیري از ظلمی بر خویش قسم خورده
باشد.
طلاق به همان روش مرسوم از پیامبر صلی الله علیه و آله صحیح است که خداوند در قرآن کریم بیان نموده و به غیر آن جایز نیست
صفحه 195 از 255
و هر نوع طلاقی که مخالف قرآن باشد طلاق نخواهد بود. چنانچه هر نوع ازدواجی بر خلاف قرآن ازدواج نیست و نمیتوان بیش
از چهار زن آزاد گرفت اگر زنی را سه مرتبه طلاق داد دیگر به شوهرش حرام است مگر با مرد دیگري ازدواج نماید.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: بپرهیز از ازدواج با زنانی که در یک ساعت سه طلاق داده شدهاند زیرا آنها شوهر دارند. صلوات
بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واجب است همه جا عطسه زدن و کشتار نمودن و جاهاي دیگر.
دوستی اولیاي خدا واجب است همین طور دشمنی با دشمنان خدا و بیزاري از آنها و رهبران ایشان.
نیکی به پدر و مادر واجب است اگر چه مشرك باشند ولی اطاعت آنها در معصیت خدا لازم نیست و نه اطاعت دیگري غیر پدر و
مادر زیرا اطاعت هیچ کس در ارتباط با معصیت خدا صحیح نیست.
برّه داخل شکم گوسفند کشتارش با همان کشتار مادر کافی است وقتی موي و کرك برآورده باشد.
حلال دانستن دو متعه که خدا در کتاب خود بیان کرد و سنت و روش پیامبر صلی الله علیه و آله بوده یکی متعه نساء و دیگري حج
تمتع.
فرائض به همان صورتی است که در قرآن بیان شده است و عول در آن وجود ندارد. با داشتن فرزند و پدر و مادر هیچ کس جز
شوهر و زن ارث نمیبرد صاحب
ص: 344
عقیقه از پسر و دختر واجب است همین طور نام «1» سهم شایستهتر است از کسی که سهمی ندارد و عصبه در دین خدا وجود ندارد
نهادن و تراشیدن سر در روز هفتم که به وزن موي او طلا یا نقره صدقه بدهد و ختنه سنت واجبی است براي مردان و شایسته است
براي زنان.
خداوند تبارك و تعالی هیچ کس را بیش از طاقتش مکلف ننموده و افعال مردم مخلوق خداست به خلق تقدیري نه به خلق تکوینی
و خداوند خالق هر چیزي است و نباید معتقد به جبر و تفویض شد.
هرگز خداوند کسی که خطا نکرده به جرم خطاکار نمیگیرد و خداوند عذاب نمیکند بچهها را به واسطه گناه آباء و هیچ کس
گناه دیگري را به دوش نمیگیرد و جز سعی و کوشش چیز دیگري براي انسان مفید نیست.
خداوند میتواند گنهکاران را ببخشد و به آنها تفضل نماید ولی ستم روا نمیدارد و ظلم نمیکند زیرا خدا منزه است از چنین
نسبتی.
خداوند اطاعت کسی را که میداند مردم را گمراه میکند و به بدبختی میکشاند لازم ننمود، و هرگز براي نبوت انتخاب نمیکند
کسی را که میداند کافر خواهد شد به او و به عبادتش و شیطانپرست میشود.
اسلام غیر ایمان است، هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست.
ص: 345
.«1» دزد در هنگام دزدي ایمان ندارد و زناکار در هنگام زنا مؤمن نیست
کسانی که حد بر آنها است مسلمانند نه مؤمن و نه کافر خداوند عزیز مؤمن را وارد جهنم نمیکند که او را وعده بهشت داد و از
جهنم کافر را خارج نمینماید که او را مخلّد در آتش نموده و کسی که شرك بورزد به او نمیآمرزد ولی گناه کمتر از شرك
براي کسی که بخواهد میآمرزد و گناهکاران موحّد داخل جهنم میشوند ولی خارج از آن خواهند شد و شفاعت براي آنها جایز
است و امروز کشور تقیه است و آن دار الاسلام است نه کشور کفر و نه کشور ایمان.
امر به معروف و نهی از منکر واجب است. در صورت امکان و ترس از نفس وجود نداشته باشد ایمان اداي امانت است و پرهیز از
تمام گناهان کبیره و آن عبارت است از عرفان قلبی و اقرار به زبان و عمل به ارکان.
صفحه 196 از 255
و تکبیر در دو عید واجب است. در عید فطر پس از پنج نماز که ابتداي آن بعد از نماز مغرب در شب عید فطر است و در عید قربان
بعد از ده نماز که از نماز ظهر روز قربان شروع میشود ولی در منی بعد از پانزده نماز.
زن زائو بیش از هجده روز نباید از نماز خودداري نماید اگر قبل از هجده روز پاك شد نماز میخواند اما اگر پاك نشد تا هجده
روز گذشت غسل میکند و نماز میخواند و اعمال مستحاضه را انجام میدهد.
ایمان به عذاب قبر و منکر و نکیر و برانگیخته شدن بعد از مرگ و میزان و صراط و بیزاري از کسانی که ظلم به آل محمد علیهم
السلام نمودهاند و تصمیم به خارج نمودن آنها گرفتند و ستم را بر ایشان رواج دادند و تغییر دادند سنت پیامبر اکرم
ص: 346
صلی الله علیه و آله را و بیزاري از ناکثین و قاسطین و مارقین واجب است آنها که پرده پیامبر را دریدند و بیعت امام خود را
شکستند و آن زن را بیرون آورده با امیر المؤمنین علیه السلام به جنگ پرداختند و شیعیان را کشتند خداوند آنها را رحمت کند.
و همچنین لازم است بیزاري از کسانی که شخصیتهاي برجسته مذهبی را تبعید کردند ولی مطرودها و ملعونها را پناه دادند و بیت
المال را وسیله زراندوزي قرار دادند و مردم سفیه و نادان را به کار گماشتند مانند معاویه و عمرو بن عاص که هر دو مورد لعنت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند.
و برائت و بیزاري لازم است از پیروان آنها که به جنگ با امیر المؤمنین علیه السلام پرداختند و انصار و مهاجر و متدینین و صالحین
را کشتند و بیزاري از دنیا طلبان و ریاست خواهان و از ابو موسی اشعري و پیروان او که سعی و کوشش آنها در دنیا به هدر رفت و
خیال میکنند کار خوبی انجام دادهاند. آنها کافر به آیات خدا شدند و به ولایت امیر المؤمنین و دیدار او کافرند که خدا را با
امامت علی باید دیدار نمایند. اعمال آنها نابود است و ارزشی در قیامت ندارند، سگهاي جهنمیند و برائت از انصاب و ازلام
پیشوایان گمراهی و رهبران ستمگري از اول تا آخر و بیزاري از اشخاصی که شبیه پیکننده ناقه صالح هستند، تبهکاران پیشین و
آنها که بعد آمدند و هر که آنها را دوست بدارد.
و ولایت امیر المؤمنین و کسانی که به سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفتار نمودند و هیچ تغییر و تبدیلی به وجود نیاوردند
مانند سلمان فارسی و ابی ذر غفاري و مقداد بن اسود و عمار بن یاسر و حذیفۀ بن یمان و ابی الهیثم بن تیهان و سهل بن حنیف و
عبادة بن صامت و ابو ایوب انصاري و خزیمۀ بن ثابت ذو الشهادتین و ابی سعید خدري و امثال آنها رضی الله عنهم و ولایت و
دوستی کسانی که پیرو آنهایند از هدایت ایشان استفاده کردهاند و راه و روش آنها را پیمودهاند رضوان الله علیهم و رحمۀ.
حرام دانستن شراب کم و زیادش را و تحریم هر مستکنندهاي چه کم چه زیاد هر چه زیاد آن مست بکند کم آن هم حرام است و
مضطر شراب نمینوشد زیرا
ص: 347
موجب کشتنش میشود.
و ماهی به «1» حرام دانستن گوشت هر درنده پنجهدار و هر پرنده چنگالدار و تحریم طحال که آن خون است و حرام دانستن جرّيّ
روي آب آمده و مار ماهی و زمیر (ماهی آبنوس) و هر نوع ماهی که فلس ندارد.
و اجتناب از کبائر که عبارتند از قتل نفس و زنا و سرقت و شرب خمر و عقوق والدین و فرار از جنگ و مال یتیم خوردن و خوردن
گوشت مرده و خون و گوشت خوك و آنچه به غیر نام خدا کشته شده در غیر ضرورت و احتیاج مبرم و رباخواري و حرام خواري
و قمار و کمفروشی و نسبت ناشایست به زنان محترم دادن و لواط و شهادت به دروغ و یأس از رحمت خدا و ایمن از مکر خدا
بودن و ناامید از رحمت خدا شدن و کمک به ستمکاران و اعتماد به آنها و قسم به دروغ خوردن و حبس حق مردم نه به واسطه
گرفتاري و دروغ گفتن و تکبر و اسراف و تبذیر و خیانت و حج را سبک شمردن و جنگ با اولیاي خدا و اشتغال به کارهاي لهو و
صفحه 197 از 255
اصرار بر گناه.
این حدیث از فرزند علی بن شاذان به نام قنبر نیز نقل شده که او میگوید امام علیه السلام این مطالب را به صورت نوشته به مأمون
نداده و مختصر اختلافی با حدیث سابق دارد که (مرحوم مجلسی مینویسد حدیث عبد الواحد بن محمد بن عبدوس به نظر من
صحیحتر است.)
روایت دیگري از تحف العقول مرحوم مجلسی نقل میکند که مأمون فضل بن سهل ذو الریاستین را خدمت حضرت رضا علیه
السلام فرستاد تقاضا کرد برایش سنن و آداب و حلال و حرام را بنویسد. همان روایت را با مختصر اختلافی نقل میکند مثلا در
فضیلت جماعت بر افرادي که در روایت اول 24 برابر بود در اینجا هزار برابر است و در زکات غلات بین دیم و زراعت که با دلو
1 و موارد مختصر دیگري که از / 1 زکات دارد و آبیاري به وسیله دست 20 / آب داده میشود فرق میگذارد که دیم 10
ص: 348
ترس تکرار به ترجمه آن نپرداختیم. خود مجلسی مینویسد که روایت دیگري هم با سند دیگري در همین مورد دیدهام که به جهت
تکرار شدن آن را ذکر نمیکند.
توضیح: مجلسی رحمۀ الله علیه مینویسد به خط شیخ محمد بن علی جبائی دیدم که از خط شیخ محمد بن مکی به این صورت نقل
میکند:
که سید فقیه ادیب نسابه شمس الدین ابو علی فخار بن معد، جزوهاي به من داد که در آن احادیثی مسند وجود داشت. از حضرت
علی بن موسی الرضا علیه السلام و سلسله این نقل را میرساند به یوسف بن احمد غازي که میگوید حضرت رضا علیه السلام مرا
حدیث کرد از پدرش از آباء گرام، خود که نام یکایک آنها را میبرد تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که آن جناب فرمود: ایمان
اقرار به زبان و معرفت با دل و عمل به ارکان است.
علی بن مهرویه گفت که ابو حاتم محمد بن ادریس رازي از ابا صلت هروي نقل کرد که این سند اگر بر دیوانه خوانده شود به
هوش میآید. شیخ ابو اسحاق گفت از عبد الرحمن بن ابی حاتم رازي شنیدم میگفت با پدرم در شام بودم. مردي را دیدم که
غش کرده یادم از آن سند آمد، گفتم همین را تجربه نمایم همان سند را بر او خواندم به هوش آمد و گرد و خاك از لباس خود
میافشاند و رفت.
با همین سند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: از ما نیست کسی که با مسلمانی غش بزند یا به او زیان رساند
یا با او به حیله رفتار نماید.
با همین سند فرمود: جبرئیل از جانب خدا پیام آورد که پروردگارت سلام میرساند و میفرماید که: یا محمد بشارت بده به
مؤمنینی که عمل صالح انجام میدهند و ایمان به تو و اهل بیتت دارند به بهشت بهترین پاداش را در نزد من خواهند داشت به زودي
وارد بهشت میشوند.
با همین اسناد میفرماید: مثل مؤمن نزد خدا مانند ملک مقرب است و مؤمن در نزد خداوند برتر از ملک مقرب است. کسی
محبوبتر نزد خدا نیست از مرد مؤمن توبهکننده و یا زن مؤمن توبهکننده.
با همین سند میفرماید: بپرهیزید از رفت و آمد با سلطان که دین را از میان
ص: 349
میبرد و از کمک به او پرهیز نمائید که شما را مورد ستایش قرار نمیدهند در کار سلطان.
با همین سند فرمود: هر کس به قبرستان گذر کند و یازده مرتبه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را بخواند و ثواب آن را ببخشد به مردهها، به تعداد
اموات به او اجر میدهند.
صفحه 198 از 255
با همین سند میفرماید: هر وقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مبتلا به سر درد یا چیز دیگر میشد، دو دست میگشاد و سوره
حمد را با دو قل اعوذ میخواند و با آن دو دست به صورت خود میکشید، ناراحتیاش برطرف میشد.
با همین سند پیامبر اکرم میفرماید هر کس معصیتی را ترك کند از ترس خدا، خداوند او را در روز قیامت خشنود میکند.
با همین سند پیامبر اکرم میفرماید: فرزند صالح گیاهی خوشبو از گیاههاي بهشت است.
با همین سند فرمود: علم گنجینههائی است که کلیدهاي آن پرسش است. سؤال کنید، خدا شما را رحمت کند که چهار نفر در
پرسش شما اجر میبرند:
-1 سئوالکننده. 2- معلم. 3- شنونده. 4- دوستدار آنها.
با همین سند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند خشم دارد بر مردي که دفاع از (خانه و زندگی خود نمیکند.)
و با همین سند از امیر المؤمنین علیه السلام نقل میکند که فرمود: اگر بنده سرعت و شتاب اجل خود را ببیند، دشمن آرزو و طلب
دنیا میشود.
با همین سند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: سه چیز است که بر امت پس از خود میترسم:
گمراهی بعد از معرفت، فتنههاي گمراهکننده و شهوت شکم و فرج.
با همین سند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: چهار گروه را من شفاعت میکنم روز قیامت، گرچه با
گناهان اهل زمین وارد شوند: دفاعکننده با شمشیر پیشاپیش ذریهام، برآورنده حاجات آنها و کوششکننده در حاجات آنها هنگام
اضطرار و دوستدار آنها به قلب و زبان.
با همین سند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: یا علی روز قیامت من
ص: 350
چنگ به لطف خدا میزنم و تو چنگ به دامن من و فرزندانت چنگ به دامن تو و شیعیانت چنگ به دامن فرزندانت میزنند. خیال
میکنی ما را به کجا خواهند برد؟! با همین سند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مرا صلاي کوچ دادهاند و پذیرفتهام و در
میان شما دو چیز گران نهادهام یکی از آن دو گرانتر از دیگري است.
کتاب خدا ریسمان پیوسته از آسمان تا زمین و عترت و اهل بیتم، دقت کنید چگونه رفتار میکنید بعد از من با آنها.
با همین سند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: شما را سفارش میکنم به حسن خلق زیرا خوش اخلاق بدون
شک در بهشت است و از بد اخلاقی بپرهیزید که بد اخلاق بدون شک در جهنم است.
با همین سند میفرماید: اگر بنده بداند حسن خلق چه ارزشی دارد خواهد فهمید که نیازمند است به اخلاق نیکو.
با همین سند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس وقتی وارد بازار میشود بگوید:
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حی لا یموت،
بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر
. به اندازه تعداد خلق خدا روز قیامت به او پاداش میدهد.
با همین سند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: محافظت بر نمازهاي پنجگانه داشته باشید زیرا خداوند تبارك و تعالی روز
قیامت بنده را میخواند، اول چیزي که میپرسد نماز است، اگر کامل آن را آورده بود و گر نه برو در آتش افکنده میشود.
با همین سند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: پرندهاي در هوا پر نمیزند مگر اینکه در مورد آن پر زدن در
نزد ما دانش و علمی است.
ص: 351
صفحه 199 از 255
بخش بیست و یکم مناظرات اصحاب و اهل زمان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
مناظرات اصحاب و اهل زمان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
سید مرتضی رحمۀ الله علیه در کتاب فصول مینویسد: علی بن میثم رحمۀ الله علیه از ابا الهذیل علاف سؤال کرده، گفت مگر تو
معتقد نیستی که شیطان از تمام کارهاي خوب نهی مینماید و به تمام کارهاي بد امر میکند؟ گفت چرا.
پرسید ممکن است امر به کار بد بکند ولی کار بد را نشناسد و نهی از کار خوب بکند ولی آن را نشناسد؟ ابو الهذیل جواب داد نه.
علی بن میثم گفت پس شیطان تمام بديها و خوبیها را میداند. ابو الهذیل در پاسخ گفت همین طور است. علی بن میثم گفت
حالا بگو ببینم آیا امام و پیشوایی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به او اقتدا میکنی تمام خوبیها و بديها را میداند؟
گفت نه. علی بن میثم گفت پس ابلیس از امام تو داناتر است. ابو الهذیل نتوانست پاسخی بگوید.
علی بن میثم روز دیگري به ابو الهذیل گفت بگو ببینم کسی که اقرار نماید لعنت به خود که دروغگوست و گواهی به دروغ داده،
آیا شهادت او در این مقام بر ضرر دیگري مقبول است؟ ابو الهذیل در پاسخ گفت شهادتش پذیرفته نیست.
ابو الحسن علی بن میثم گفت مگر انصار ادعاي خلافت را براي خود نکردند سپس در همین مورد خود را تکذیب نمودند و
گواهی دروغی دادند سپس اقرار به
ص: 352
خلاف ابی بکر کردند و به نفع او شهادت دادند. چگونه پذیرفته میشود شهادت کسانی که دروغ بر خود بستند و گواهی به دروغ
دادند با اینکه قبلا از تو اقرار گرفتم که چنین شهادتی قبول نمیشود.
شیخ میفرماید این یک کلام موجز و مختصري است ولی شرح آن چنین است که وقتی مخالفین ما در مورد خلافت ابا بکر
استدلال به اجماع امت از مهاجر و انصار مینمایند، خود معترفند که شهادت انصار باطل است زیرا اقرار نمودند که ادعاي خلافت
براي خودشان ادعاي باطلی بود. با همین تکذیب شهادتشان به امامت ابا بکر باطل میشود و بیارزش است. در این صورت شهادت
به امامت ابا بکر منحصر به بعضی از امت میشود نه همه و ادعاي اجماع باطل میگردد و هیچ یک از ما و مخالفینمان در این
مطلب تردید نداریم که اجماع بعضی از امت دلیل بر اثبات ادعاي آنها نیست و ممکن است اشتباه کرده باشند با این تقریب امامت
ابا بکر باطل میشود طبق ادعاي آنها و دلیل بر این مطلب از هیچ جهت ندارند.
مینویسد شیخ نیز برایم نقل کرد که ضرار پیش ابو الحسن علی بن میثم رحمۀ الله علیه آمده گفت آمدهام با تو مناظره کنم. پرسید
در چه مورد؟ گفت در مورد امامت.
علی بن میثم گفت به خدا قسم براي مناظره نیامدهاي، آمدهاي که به زور حرف خود را ثابت کنی. ضرار گفت این حرف را به چه
دلیل میگوئی؟
ابو الحسن جواب داد برایت توضیح میدهم. و در توضیح مطلب گفت تو خود میدانی که مناظره گاهی به جایی میرسد جواب به
اشکال برمیخورد و لازم است که خصم دلیل بیاورد یا خود را به نادانی میزند و یا عناد میورزد، گرچه متوجه این مطلب
شنوندهها نشوند یا همه و یا برخی از آنان اما براي پیشگیري از چنین پیش آمدي من از تو میخواهم که انصاف را در گفتار
بپذیري. یکی از دو پیشنهاد را انتخاب کن یا حرف مرا در باره امامم بپذیر و من حرف تو را در باره امامت بپذیرم این یکی.
ضرار گفت چنین کاري را نمیکنم. ابو الحسن پرسید چرا؟ گفت زیرا اگر من
ص: 353
صفحه 200 از 255
ادعاي تو را در باره امامت بپذیرم خواهی گفت او وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و بهترین خلق خدا بعد از آن جناب است و
خلیفه پیامبر بر قوم اوست و سرور مسلمانان است. در این صورت ادعاي من در باره امامم سودي نمیبخشد که میگویم او صدّیق
بود و مردم به امامت انتخابش کردند زیرا در صورت پذیرفتن حرف تو این ادعا باطل میشود.
گفت پس کار دیگري بکن. حرف مرا در باره امامت بپذیر و من حرف تو را در باره امام خود میپذیرم. ضرار گفت این هم امکان
ندارد زیرا اگر من حرف تو را در باره امامم بپذیرم خواهی گفت او گمراه و گمراهکننده است و ظالم به آل محمد صلی الله علیه و
آله است و خلافت را غصب نموده و حق امام را گرفته و در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منافق بوده، در این صورت برایم
سودي نخواهد داشت که بگویم او بهتر و با شخصیت بوده و دوست امین پیامبر، زیرا با پذیرفتن ادعاي تو در باره او هر چه من
بگویم بیفایده است چون پذیرفتهام که او گمراه و گمراهکننده است.
ابو الحسن علی بن میثم به او گفت در صورتی که ادعاي خود را در باره امامت نپذیري و نه ادعاي مرا در باره او پس تو فقط
آمدهاي که به زور حرف بزنی نه مناظره کنی.
مناظره دیگري از علی بن میثم
شیخ مفید فرمود: ابو الحسن علی بن میثم روزي به مردي نصرانی که صلیب به گردن آویخته بود گفت چرا این صلیب را به گردن
آویختهاي؟
جواب داد چون شبیه چیزي است که عیسی را بر آن دار زدهاند. پرسید آیا عیسی دوست داشت بر آن آویخته شود؟ جواب داد نه.
علی بن میثم گفت حالا بگو ببینم آیا عیسی سوار بر الاغ میشد و براي انجام کارهاي خود به وسیله الاغ رهسپار میگردید؟ جواب
داد آري. پرسید آیا عیسی الاغ
ص: 354
را دوست داشت تا به وسیله آن به حاجت خود نائل گردد؟ گفت آري.
گفت پس تو آنچه را عیسی در زمان زندگی دوست داشت و علاقه به بقائش داشت و سوار آن میشد براي انجام کارها چون
دوستش میداشت رها کردهاي و چیزي را به گردن آویختهاي که عیسی را به زور بر آن بستهاند و سوار آن با ناراحتی و خشم شده
بود و آن را به گردن آویختهاي. باید طبق این استدلال الاغ را به گردن میآویختی و صلیب را رها میکردي و گر نه خود را به
نادانی زدهاي.
گفتگوهاي دیگر از علی بن میثم رحمۀ الله علیه
شیخ مفید فرمود: از علی بن میثم رحمۀ الله علیه پرسیدند چرا امیر المؤمنین پشت سر آنها نماز خواند؟ جواب داد آنها را چون
دیوارهاي مسجد خیال میکرد. پرسید چرا ولید بن عقبه را در مقابل عثمان حدّ زد؟ گفت زیرا اختیار حدّ دست او بود، در صورتی
که امکان بیابد به هر حیله اقامه بایدبنماید.
گفت چرا در مشورت با ابا بکر و عمر شرکت میکرد و رأي میداد؟ جواب داد چون مایل بود که احکام دین زنده بماند و پایدار
باشد، چنانچه حضرت یوسف پادشاه مصر را راهنمائی کرد براي نفع مردم. چون زمین و حکومت در زمین مال اوست وقتی بتواند
به نفع مردم حرفی بزند میزند وقتی براي خودش امکان نداشته باشد به وسیله دیگران که میتواند این کار را میکند چون مایل
صفحه 201 از 255
است که امر خدا پایدار باشد.
پرسید چرا از جنگ کردن با آنها خودداري نمود؟ جواب داد به همان دلیل که هارون بن عمران برادر حضرت موسی از جنگ با
سامري خودداري کرد با اینکه آنها بتپرست شدند گفت قدرت نداشت. جواب داد همان طوري که هارون گفت أَنِّی مَغْلُوبٌ
فَانْتَصِ رْ و مانند لوط که گفت لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ و مانند هارون و موسی بود که گفت رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا
نَفْسِی وَ أَخِی.
ص: 355
پرسید چرا در شوري شرکت کرد؟ جواب داد چون خود را قادر بر احتجاج و استدلال میدانست و یقین داشت که اگر آنها با او
مناظره کنند و انصاف دهند او غالب خواهد بود. در صورتی که چنین نکنند حجت بر آنها تمام میشود زیرا کسی که حقی داشته
باشد او را دعوت به مناظره کنند در صورتی که دلیل ثابتکننده داشته باشد و به او حقش را بدهند، اگر شرکت نکند حقش از
میان میرود و با این کار مردم به شبهه میافتند. خود فرمود: امروز وارد مجلسی شدهام که اگر به انصاف بامن رفتار کنند به حق
خود خواهم رسید یعنی ابا بکر به زور در روز سقیفه به آن مسند تکیه کرد و مشورتی ننمود.
پرسید چرا دختران خویش را به ازدواج عمر بن خطاب درآورد؟ جواب داد چون اظهار دو شهادت را میکرد لا اله الا الله محمد
رسول الله صلی الله علیه و آله و به فضیلت پیامبر صلی الله علیه و آله اقرار داشت میخواست به این وسیله او را به راه بدارد و
جلویش را بگیرد. لوط پیامبر دختران خود را در اختیار قوم خویش گذاشت با اینکه آنها کافر بودند تا از گمراهی آنها را باز دارد و
گفت هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ.
مناظرهاي دیگر
شیخ مفید رحمۀ الله علیه گفت روزي ابو الحسن علی بن میثم وارد شد بر حسن بن سهل و دید پهلوي او مرد ملحدي نشسته که
حسن خیلی به او احترام میگذارد و مردم اطرافش را گرفتهاند.
رو به آنها نموده گفت چیز عجیبی در کنار خانه شما دیدم. حسن بن سهل پرسید چه چیز؟ جواب داد کشتیاي دیدم که بدون ملّاح
و ریسمان مخصوص که بین نهر میگذارند تا قایق به وسیله آن از آب رد شود مردم را از این طرف به آن طرف میبرد.
مرد منکر خدا به حسن بن سهل گفت این مرد آدم دیوانهایست. علی بن میثم
ص: 356
گفت به چه دلیل من دیوانهام؟ جواب داد یک چوب بدون اراده که زنده نیست و قدرت ندارد چگونه میتواند مردم را از این
طرف شط به طرف دیگر ببرد؟! ابو الحسن در پاسخ او گفت این کار شگفتانگیزتر است یا آبی که بر روي زمین به طرف شرق و
غرب جاري است با اینکه نه روح دارد و نه اراده و نه قدرت یا این گیاه که از زمین میروید و آب باران که از آسمان میبارد که
تو مدعی هستی اینها هیچ کدام مدبري ندارند اما انکار میکنی که یک قایق بدون قایقران مردم را به این طرف و آن طرف ببرد.
شخص منکر و ملحد نتوانست پاسخی بگوید.
با ابو الهذیل علاف.
شیخ مفید رحمۀ الله علیه گفت ابو الهذیل از علی بن میثم در حضور علی بن ریاح پرسید چه دلیل داري بر اینکه علی از ابا بکر به
خلافت و امامت شایستهتر بود؟
گفت اجماع تمام مسلمانان که علی هنگام وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مؤمن و عالم و با کفایت بود. اما چنین اجماعی در
صفحه 202 از 255
مورد ابا بکر نیست.
ابو الهذیل گفت چه کس چنین اجماعی را ندارد (که ابا بکر در زمان وفات پیامبر مؤمن و عالم و با کفایت نبوده) جواب داد من و
تمام هم عقیدههاي من از گذشتگان و هم کیشان من هم اکنون.
ابو الهذیل گفت تو و یارانت همه گمراه و سرگردانید. ابو الحسن در جواب او گفت پاسخ این استدلال جز ناسزا و فحش دادن چیز
دیگري نیست.
استدلال فضل بن شاذان نیشابوري بر امامت علی علیه السلام.
شیخ مفید رحمۀ الله علیه گفت از ابو محمد فضل بن شاذان نیشابوري پرسیدند چه دلیل بر امامت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب
داري؟ گفت دلیل بر امامت آن جناب هم از کتاب خدا است و هم از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و هم از اجماع مسلمانان.
اما کتاب خدا این آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ خداوند ما را مأمور به اطاعت اولی الامر
نموده چنانچه امر به اطاعت از
ص: 357
خود و پیامبرش کرده، ما لازم است اولی الامر را بشناسیم. به جستجوي آن به سراغ امت میرویم میبینیم در معنی اولی الامر
اختلاف کردهاند ولی اجماع دارند بر مطلبی که آیه فقط شامل علی بن ابی طالب علیه السلام میشود.
بعضی گفتهاند اولو الامر فرماندهان لشکرند و برخی علما را اولو الامر میدانند و گروهی گفته اولو الامر فرمانروایان بین مردم و
کسانی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند عدهاي هم میگویند اولو الامر علی ابن ابی طالب و امامان از ذریه اوست. از دسته
اول میپرسیم آیا علی ابن ابی طالب فرمانده لشکر نبود؟ میگویند چرا. به دسته دوم میگوئیم آیا از علما نبود؟ میگویند چرا. به
دسته سوم میگوئیم مگر علی از فرمانروایان بر مردم و آمر به معروف و ناهی از منکر نبود؟ میگویند چرا. با این توضیح امیر
المؤمنین به اجماع امت به وسیله این آیه معین میشود و یقین به این مطلب مینمائیم به اقرار مخالف و موافق ما در مسأله امامت
پس باید او امام باشد به دلیل این آیه که به اتفاق معلوم شد منظور آن جناب است و لازم نیست به دیگري جز او تمسک جست و
امامتش را پذیرفت چون اختلاف در باره اوست و اتفاقی وجود ندارد و دلیلی که جایگزین برهان شود براي کسی نیست.
اما سنت پیامبر صلی الله علیه و آله، ما میبینیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به منصب قضاوت براي اهل یمن
فرستاد و او را فرمانده لشکر کرد و اموالی را در اختیارش گذاشت و دستور داد که به بنی جذیمۀ بپردازد که خالد بن ولید آنها را
به ستم کشته بود و او را مأمور ابلاغ سوره برائت و پیام خداوند کرد و در غیاب خود او را جانشین خویش قرار داد ولی در باره
احدي جز خداوند ندیدهایم که این اعمال را انجام دهد و در احدي این موارد بعد از پیامبر جمع نشده به آن طور که در باره علی
علیه السلام انجام گرفت روش پیامبر بعد از مرگ او نیز لازم الاجرا بود.
چنانچه در زمان حیاتش واجب است و امت احتیاج به امامی دارد که داراي این امتیازات باشد. وقتی این امتیازات را در یک فرد
مشاهده کردیم او شایستهتر به مقام امامت است از کسانی که هیچ یک از این امتیازات را ندارند.
ص: 358
اما اجماع: امامت علی بن ابی طالب علیه السلام به دلیل اجماع از چند جهت ثابت میشود: 1- تمام مسلمانان اجماع دارند که علی
علیه السلام امام بوده، گرچه براي یک روز باشد و در این مطلب هیچ کدام از مسلمانان اختلاف ندارند ولی در این مورد اختلاف
دارند که بعضی میگویند در فلان تاریخ امام بوده و بعضی میگویند پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته امام بوده
است اما امت اجماع بر امامت احدي جز او نکردهاند که به اندازه یک چشم به هم زدن بگویند کسی به اجماع تمام امت امام بوده
پس اجماع شایستهتر است که از آن پیروي شود تا اختلاف.
صفحه 203 از 255
-2 همه مسلمانان اجماع دارند که علی علیه السلام صلاحیت براي امامت داشت و امام براي بنی هاشم است، اما در مورد دیگران
اختلاف کردهاند. بعضی میگویند جز براي علی بن ابی طالب علیه السلام صلاحیت ندارد و غیر بنی هاشم نمیتواند امام شود،
اجماع یک واقعیت است که شبهه پذیر نیست و اختلاف نمیتواند دلیل باشد.
-3 تمام مسلمانان اجماع دارند بر اینکه علی علیه السلام پس از پیامبر اکرم عدالت ظاهري داشت و ولایت او واجب بود، بعد
اختلاف کردهاند. بعضی میگویند در عین عدالت معصوم نیز بوده و از انجام گناه کبیره و گمراهی محفوظ بوده است و گروهی
گفتهاند نه، معصوم نبود اما شخصی عادل، نیکوکار و پرهیزگار بوده است.
علی الظاهر که واقعا دچار آلودگیها نشده پس اجماع بر عدالت علی علیه السلام دارند ولی اختلاف در مورد عصمت ایشان است
اما تمام امت اجماع دارند که ابا بکر معصوم نبوده زیرا حق دیگران را غصب کرده پس کسی که به اجماع امت عادل است و
اختلاف در نفی عصمت او است به امامت شایستهتر است از کسی که به اجماع امت معصوم نیست و اختلاف در عادل بودن اوست.
ص: 359
دیگر از پاسخهاي ابن شاذان رحمۀ الله علیه
از گفتار شیخ مفید و سخنان اوست که از فضل بن شاذان رحمۀ الله علیه معنی این روایت را پرسیدند که عامه و اهل سنت روایت
نمودهاند که امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: اگر شخصی را بیاورند که مرا بر ابا بکر و عمر فضیلت بخشد او را حد دروغگو و
تهمت زن میزنم.
در جواب گفت این حدیث را سوید بن غفله نقل کرده و خبرگان خبر اجماع دارند که او غلط زیاد داشته. از آن گذشته خود
حدیث متناقض است زیرا امت اجماع دارند که علی علیه السلام در قضاوت کمال عدالت را داشته چگونه حدّ افتراء میزند به
کسی که افتراء نبسته. این کار به نظر تمام امت جور و ستم است و علی علیه السلام از چنین کاري مبرا است.
شیخ مفید میفرماید این حدیث اگر صحیح باشد که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده با اینکه هرگز صحیح نیست به دلائلی که
ذکر خواهیم کرد، چنین توجیه میشود که شخص فضیلت دهنده علی علیه السلام بر آن دو نفر باید حد افتراء بخورد که ادعاي
فضیلت براي آن دو نفر نموده که هیچ استحقاق فضیلت ندارند زیرا برتري و بالاتري نیست مگر بین چند نفر که به هم نزدیک
باشند و یکی بهتر باشد و باید در شخص مفضول فضلی وجود داشته باشد. وقتی دلیلهاي مختلف حاکی بود که آنها سخنشان در
دین پذیرفته نیست و فضیلتی نخواهند داشت. کسی که از اسلام مرتد باشد در او فضیلتی دینی وجود ندارد. آن دو نفر به واسطه
انکار نص از ایمان خارج شدند و دیگر فضلی براي آنها در اسلام باقی نمیماند بعد چگونه داراي فضلی میشوند که مشابه و
قریب به فضل امیر المؤمنین علیه السلام باشد. وقتی کسی امیر المؤمنین را بر آن دو فضیلت بخشد به ناچار براي آن دو قائل به
فضلی در دین شده است. به همین جهت لازم است به او حد مفتري و کاذب زده شود نه حد افترائی که مرتکب عمل قبیح شده
باشد زیرا او با تفضیل امیر المؤمنین بر آن دو افترائی زده
ص: 360
که براي آنها فضیلتی در دین قائل شده است و مشابه آن است که کسی یک فرد متقی و متدین را بر شخص کافري که مرتد و
خارج از دین است، فضیلت بخشد و شبیه فضیلت دادن جبرئیل است بر شیطان و فضیلت دادن پیامبر صلی الله علیه و آله بر ابا جهل،
زیرا مقایسه فضیلت بین مثالهایی که زدیم موجب فضیلت میشود براي کسانی که ابدا فضیلتی ندارند. یک نوع فضیلتی که مشابه و
مقارن با شخصیتهائی که در نزد خداوند داراي فضیلتند این مطلب آشکاري است با اینکه اگر این حدیث صحیح باشد و تأویل
صفحه 204 از 255
آن به همان طوري باشد که آنها گمان میکنند لازم است این حد مفتري به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زده شود. منزه است از
چنین نسبتی زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امیر المؤمنین را بر تمام جهانیان فضیلت بخشیده و او را برادر خویش نموده و به
حکم خدا در آیه مباهله او را نفس خود قرار داده و درب تمام مردم را به مسجد بست جز درب خانه علی و بیشتر صحابه را از
ازدواج با دخترش زهرا علیها السلام رد کرد و به ازدواج او درآورد و در تمام فرمانروائیها او را بر دیگران مقدم داشت و هرگز او را
تحت نظر دیگري قرار نداد.
اعلام کرد که علی علیه السلام خدا و پیامبر را دوست میدارد و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز او را دوست میدارند و او
محبوبترین خلق در نزد خداست و او سرور هر کسی است که پیامبر مولی و سرور اوست و نسبتش به پیامبر صلی الله علیه و آله
همچون نسبت هارون است به موسی بن عمران و اینکه او از دو سرور جوانان اهل بهشت افضل است و جنگ او جنگ پیامبر و
مسالمت او مسالمت با پیامبر صلی الله علیه و آله است و چیزهاي دیگري که شرح آن به طول میانجامد.
و نیز لازم بود این حدّ را بر خود بزند زیرا او خود اظهار کرد که بر سایر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله برتري دارد. آنجا که
فرمود: من بنده خدا و برادر پیامبرم، کسی که این ادعا را نکرده و نخواهد کرد مگر اینکه مفتري و دروغگو است. قبل از آنها هفت
سال نماز خواندم و به عثمان که گفته بود ابا بکر و عمر بهتر از علی است،
ص: 361
فرمود: من از تو و آن دو بهترم خدا را قبل از آنها و بعد از آنها پرستیدم و لازم است حد بر فرزند خود امام حسن و تمام فرزندان و
پیروان و یاران و اهل بیتش بزند زیرا هیچ تردیدي نیست که آنها علی علیه السلام را برتر از تمام صحابه میدانند.
امام حسن علیه السلام در همان صبحگاه شبی که از دنیا رفت، فرمود: امشب از دنیا رفت مردي که هیچ کس از پیشینیان و آیندگان
بر او پیشی نگرفته است. در عمل این سخن به هیچ وجه قابل قبول نیست.
شیخ مفید رحمۀ الله علیه فرمود: من مخالف این عبارت نیستم که امیر المؤمنین علیه السلام افضل از ابا بکر و عمر در گفتگوهاي
جدلی بنا به اعتقاد خصم که آنها داراي فضیلت دینی هستند، اما بنا به تحقیق و حقیقت مسأله مفاضله و برتري غلط و باطل است
(چون این مقایسه صحیح نیست، آنها فضیلتی ندارند) گواه این ادعایم که در جدل صحیح است و نظیر آن فرمایش خود امیر
المؤمنین به اهل کوفه است که فرمود: خدایا من از آنها آزردهام و آنها نیز از من آزردهاند و بر آنها سنگینی و دشوار شدهام و آنها
نیز مرا سنگین و دشوار مییابند. خدایا به جاي آنها بهتر به من عنایت کن و به جاي من بدتري به آنها بده.
این سخن ظاهرش آنست که امیر المؤمنین بد است و بدتري به آنها خدا بدهد و حال اینکه در امیر المؤمنین شرّ و بدي وجود ندارد.
این سخن را مطابق عقیده آنها فرموده است. شبیه این فرمایش مولی گفتار حسان بن ثابت است که در باره پیامبر اکرم صلی الله علیه
و آله فرمود:
«1» أ تهجوه و لست له بکفو فخیر کما لشر کما فداء
با اینکه در پیامبر صلی الله علیه و آله شرّي وجود ندارد که این سخن مطابق عقیده هجوکننده گفته شده و این آیه نیز إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ
لَعَلی هُديً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ با
ص: 362
اینکه پیامبر در ضلالتی نیست (که در گفتگو و جدل سخن را مناسب با عقیده خصم میگویند تا بهتر بتوان او را مغلوب کرد).
استدلال دیگر فضل بن شاذان بر امامت علی بن ابی طالب علیه السلام
شیخ مفید میفرماید: فضل بن شاذان بر امامت امیر المؤمنین علیه السلام به این آیه استدلال مینماید وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُ هُمْ أَوْلی
بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ با این توضیح که طبق این آیه خداوند نزدیکترین فرد را به پیامبر اکرم صلی الله علیه
صفحه 205 از 255
و آله از نظر قرابت ولایت میبخشد و حکم میکند که او اولی از دیگران است در نتیجه لازم میآید که امیر المؤمنین علیه السلام
اولی به مقام پیامبر صلی الله علیه و آله باشد از هر کس.
فضل بن شاذان میگوید اگر کسی بگوید: عباس از علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیکتر است به او جواب داده
میشود که خداوند تنها نسبت با پیامبر صلی الله علیه و آله را ذکر نکرده جز اینکه این نسبت را مشروط به وصفی نموده و فرموده
است النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ
شرط اولویت را نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان و هجرت قرار داده، عباس از مهاجرین نبود و به اتفاق جمیع دانشمندان
سابقه هجرت نداشته.
شیخ رحمه الله میفرماید امیر المؤمنین علیه السلام نزدیکتر به پیامبر صلی الله علیه و آله است از عباس و شایستهتر به مقام پیامبر
صلی الله علیه و آله از اوست. اگر ثابت شود که مقام پیامبر صلی الله علیه و آله ارثی است زیرا علی علیه السلام پسر عموي پدر
مادري پیامبر است ولی عباس عموي پدري ایشان است و کسی که به دو سبب قرابت داشته باشد مقدم است بر کسی که به یک
سبب قرابت دارد.
ص: 363
و نیز اگر فاطمه علیها السلام هم وجود نداشت، امیر المؤمنین شایستهتر از عباس بود نسبت به میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و اگر
با فرزند، احدي غیر پدر و مادر و زن و شوهر ارث ببرند باز امیر المؤمنین علیه السلام شایستهتر به ارث بود از عباس با بودن فاطمه
علیها السلام، به همان دلیل که از دو سبب به ایشان انتساب داشت و عباس تنها از یک جهت.
شیخ میفرماید کسی از دانشمندان را ندیدهام که در این مطلب نظر مخالفی داده باشد که امیر المؤمنین پسر عموي پدر و مادري
پیامبر صلی الله علیه و آله است و عباس عموي پدري آن جناب. دلیل بر این مطلب روایتی است که نقل کردند حضرت ابو طالب از
کنار پیامبر صلی الله علیه و آله رد شد، در حالی که علی علیه السلام در کنارش بود. همین که سلام داد گفت این چیست پسر
برادر؟ فرمود: کاري است که خداوند مرا به آن مأمور نموده و موجب تقرب من به او میشود. به فرزندش جعفر گفت پسرم پهلوي
پسر عمویت به نماز بایست. پیامبر اکرم با علی و جعفر نماز خواند و این اولین نماز جماعت در اسلام بود بعد ابو طالب این شعر را
سرود:
ان علیا و جعفرا ثقتی عند ملمّ الزمان و الکرب
و الله لا اخذل النبی و لا یخذله من بنیّ ذو حسب
لا تخذلا و انصرا ابن عمکما اخی لأمی من بینهم و ابی
و از آن جمله مطلبی است که جابر بن عبد الله انصاري رحمۀ الله علیه نقل میکند که شنیدم امیر المؤمنین علیه السلام این شعر را
میخواند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گوش میداد:
انا اخو المصطفی لا شک فی نسبی معه ربّیت و سبطاهما ولدي
جدّي و جدّ رسول الله منفرد و فاطمۀ زوجتی لا قول ذي فند
فالحمد لله شکرا لا شریک له البر بالعبد و الباقی بلا أمد
جابر گفت پیامبر از شنیدن این اشعار لبخندي زده فرمود: راست میگویی علی جان.
ص: 364
در همین مورد شاعر میگوید:
ان علی بن ابی طالب جدّا رسول الله جدّاه
صفحه 206 از 255
ابو علی و ابو المصطفی من طینۀ طیّبها الله
ص: 365
بخش بیست و دوم مناظرات حضرت جواد و احتجاجهاي آن جناب
172 نقل میکند: - در تفسیر قمی صفحه 169
وقتی مأمون تصمیم گرفت دختر خود ام الفضل را به ازدواج حضرت جواد درآورد خویشاوندان نزدیک او پیش مأمون آمدند و
اظهار داشتند تو را به خدا سوگند میدهیم که این خلافت را که خداوند به ما داده از خاندان ما خارج نکنی و عزت خدادادي را از
ما نگیري. تو خود اختلاف بین ما و اولاد علی بن ابی طالب را بهتر میدانی.
مأمون به آنها گفت ساکت باشید، حرف هیچ کدام از شما را در باره او نمیپذیرم. گفتند میخواهی دختر خود را به پسر بچهاي
بدهی که هنوز معلومات دینی ندارد و بین واجب و مستحب فرق نمیگذارد و خوب و بد را تمیز نمیدهد، در آن موقع امام جواد
علیه السلام ده سال یا یازده سال داشت اگر صبر کنی اقلا ادب بیاموزد و قرآن فرا گیرد و فرق بین واجب و مستحب بگذارد بهتر
است. مأمون به آنها گفت به خدا قسم او از شما فقیهتر است و بهتر از شما خدا و پیامبر را میشناسد و فرق بین واجب و مستحب
میگذارد و کتاب خدا را از شما بهتر میخواند و داناتر به محکم و متشابه و خاص و عام و ناسخ و منسوخ و تنزیل و تأویل آن
است، او را آزمایش کنید اگر حرف شما صحیح بود نظرتان را میپذیرم، اگر حرف من درست بود خواهید فهمید که او از شما
بهتر است.
ص: 366
از پیش مأمون خارج شدند و از پی یحیی بن اکثم فرستاده او را به طمع انداختند و وعدههائی به او دادند تا سؤالی براي حضرت
جواد ترتیب دهد که نتواند پاسخ آن را در حضور مأمون در مجلس ازدواج بدهد.
مجلس آماده شد. همه حضور یافتند. امام جواد علیه السلام نیز حضور داشت.
عباسیان رو به مأمون نموده گفتند اینک یحیی بن اکثم حاضر است اگر اجازه میفرمائید از ابا جعفر علیه السلام مسألهاي را سؤال
کند. مأمون گفت یحیی از ابا جعفر مسألهاي فقهی بپرس تا بفهمیم اطلاعات فقهی او چگونه است.
یحیی گفت آقا بفرمائید حکم شخص محرمی که صید و شکاري را کشته باشد چیست؟ امام جواد علیه السلام فرمود: صید را در
حلّ کشته یا در حرم؟ عالم بوده یا جاهل؟ عمدا بوده یا اشتباه؟ عبد بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا کبیر؟ دفعه اول او بوده یا براي
چندمین بار این کار را کرده؟ صید پرنده بود یا غیر پرنده؟ از شکارهاي کوچک بوده یا بزرگ؟ هنوز اصرار بر این کار دارد یا
پشیمان شده؟ شب در آشیانه او را گرفته یا در روز آشکار؟ احرام براي حج بسته بوده یا براي عمره؟
یحیی بن اکثم (در توضیحاتی که امام جواد از او پرسید و شقوق مختلف مسأله گیج شد) و نتوانست چیزي بگوید، به طوري که
موقعیت درخواستکنندگان و انتظار آنها را هیچ توجهی نداشت. مردم نیز از جواب امام جواد علیه السلام متعجب شدند اما مأمون
پر و بال گشود و شاد و خندان شده، روي به امام جواد کرده گفت دخترم را خواستگاري میکنی؟ آن جناب جواب داد آري یا
امیر المؤمنین.
مأمون گفت الحمد لله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لعظمته و صلی الله علی محمد عند ذکره. خداوند لطفی به مردم نموده و
آنها را با استفاده مشروع و حلال از نیروي جنسی بینیاز نموده که به حرام این نیرو را به کار برند و فرموده است:
وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ.
اینک محمد بن علی ام الفضل دختر عبد الله مأمون را خواستگاري میکند و مهر او را پانصد درهم قرار میدهد. من ام الفضل را به
صفحه 207 از 255
ازدواج او در آوردم، آیا شما قبول
ص: 367
میکنید یا ابا جعفر؟! حضرت جواد علیه السلام فرمود: آري یا امیر المؤمنین، این ازدواج را با همین مهر پذیرفتم. بعد مأمون ولیمه
داد و مردم از خواص و غیر خواص طبق منصب و موقعیتشان آمدند. ناگاه دیدم که خدمتکاران یک کشتی نقرهاي را روي زمین
میکشند که در داخل کشتی پارچههاي ابریشمی را به جاي طناب معمول در کشتی استفاده کرده بودند. کشتی پر از عطر بود. سر
و روي خواص را به وسیله آن عطرآگین کردند بعد بردند به مجلسی که سایر مردم بودند آنها را نیز معطر کردند.
وقتی مردم متفرق شدند مأمون روي به امام جواد نموده گفت اگر صلاح بدانید براي ما توضیح بدهید که هر کدام از این شقوق
مسأله که در صید حرم ذکر فرمودید چه حکمی دارد؟ امام جواد علیه السلام فرمود: بسیار خوب یا امیر المؤمنین شخص محرم اگر
شکاري را در حل (خارج حرم) از پرندههاي بزرگ بکشد باید یک گوسفند قربانی کند، اگر همین کار را در حرم کرد باید دو
برابر جریمه شود. اگر جوجهاي را بکشد باید یک بره از شیر گرفته بدهد، قیمتش را نباید بپردازد چون در حرم نبوده اما اگر در
حرم بود باید یک بره به اضافه قیمت آن بپردازد چون در حرم بوده.
اما اگر از وحوش بود (نه پرنده) در مورد گورخر یک شتر و همچنین در مورد شتر مرغ اگر قدرت مالی نداشت شصت نفر را طعام
میدهد، در صورت نداشتن قدرت مالی هجده روز روزه میگیرد. اگر گاو وحشی بود باید یک گاو بکشد، اگر ندارد سی نفر را
غذا بدهد، در صورتی که قدرت مالی نداشت نه روز روزه بدارد. اگر آهو بود باید یک گوسفند بکشد، اگر قدرت نداشت ده نفر
را غذا میدهد در صورت عدم امکان سه روز روزه میگیرد و اگر در حرم چنین کرد جریمه او دو برابر میشود باید قربانی خود را
به مکه بیاورد و واجب است آن را نحر نماید و بکشد. در صورتی که در حج و منی بود در همان قربانگاهی که مردم قربانی
میکنند قربانی خود را میکشد اما اگر عمره انجام میداد باید در مکه او را قربانی کند و معادل قیمت آن هم صدقه میدهد تا
جریمه دو برابر داده باشد.
ص: 368
همین طور اگر خرگوشی را صید کرد باید یک گوسفند بدهد اما اگر کبوتري را صید کرد یک درهم صدقه میدهد یا به وسیله
آن درهم غذا میخرد براي کبوتران حرم. در جوجه کبوتر نصف درهم و در تخم کبوتر یک چهارم درهم.
محرم هر چه انجام داد از روي نادانی چیزي بر او نیست به جز صید که باید فدا بدهد چه عالم باشد و چه جاهل، خطا کرده باشد یا
عمد. اگر محرم بنده باشد هر چه انجام دهد کفاره آن به گردن آقا و سید و صاحب اوست. معادل آن مقداري که صاحبش جریمه
میشود اگر صیدکننده صغیر باشد چیزي بر او نیست.
اما در صورت تکرار صید از کسانی خواهد بود که خدا از او انتقام میگیرد، کفارهاي نباید بپردازد، این انتقام در قیامت است. اگر
صید را نشان داده باشد در حال احرام و صید کشته شود باید فدا بدهد و کسی که اصرار به این کار ورزد، علاوه بر فدا، عقوبت
آخرت نیز هست. اگر در شب میان آشیانه او را پیدا کرده باشد به صورت اشتباه چیزي بر او نیست مگر اینکه عمدا این کار را کرده
باشد، اگر عمدا باشد چه در شب و چه در روز باید فدا بدهد. محرم براي انجام حج فدا را در منی قربانی میکند، در همان قربانگاه
مردم، ولی کسی که براي عمره احرام بسته در مکه میکشد.
مأمون دستور داد تمام آنها را از قول امام جواد علیه السلام نوشتند بعد خویشاوندان خود را که مخالف این ازدواج بودند فرا خواند
و گفت آیا کسی میان شما هست که این پاسخها را بدهد؟ گفتند نه، به خدا حتی قاضی هم نمیتواند (منظور همان یحیی بن اکثم
است) مأمون گفت واي بر شما، این خانواده از شما و تمام مردم جدا هستند. مگر نمیدانید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با
امام حسن و امام حسین بیعت کرد در حالی که کودکی نابالغ بودند و جز آن دو با کودك دیگري بیعت نکرد. مگر نمیدانید پدر
صفحه 208 از 255
آنها علی علیه السلام در سن ده سالگی ایمان آورد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله. خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان
او را پذیرفتند و از کودك دیگري نپذیرفتند و جز او هیچ کودکی را به ایمان دعوت نکرد.
همه تصدیق نموده گفتند تو بهتر از ما آنها را میشناختی.
ص: 369
سپس مأمون دستور داد سه طبق بسته زعفران و مشک آمیخته با عطر گل که داخل آنها رقعههایی بود در یک طبق حکم فرمانداري
شهرها و در طبق دوم سند مالکیت باغها بود به دست هر کس بیاید و در طبق سوم بدرههاي زر.
دستور داد طبقی که حکم فرمانداري داشت بر سر بنی هاشم تنها نثار کنند و آنها که حکم و سند باغ و ملک داشت بر سر وزراء و
آنکه بدره زر داشت بر سر فرماندهان سپاه پیوسته امام جواد علیه السلام را احترام میکرد در طول زندگی خود به طوري که او را
بر فرزند خویش نیز مقدم میداشت.
. تحف العقول صفحه 454
مأمون به یحیی بن اکثم گفت سؤالی از ابی جعفر بکن تا فرو ماند. یحیی گفت یا ابا جعفر چه میگویی در باره مردي که با زنی به
زنا همبستر شده، آیا میتواند با او ازدواج نماید؟
فرمود: باید بگذارد مدتی تا از نطفه آن مرد و دیگري پاك شود زیرا اطمینانی به او نیست، شاید با دیگري هم مثل این شخص
همبستر شده باشد. بعد از تمام شدن مدت اگر خواست با او ازدواج میکند. این مورد مانند درخت خرمائی است که کسی به حرام
از میوه آن خورده بعد درخت را میخرد و به طور حلال از میوه آن استفاده میکند. یحیی بن اکثم نتوانست حرفی بزند.
امام جواد علیه السلام به او گفت یحیی! در توضیح این مسأله چه میگوئی مردي زنی بر او صبح حرام است وقتی آفتاب بر میآید
حلال میشود و نزدیک ظهر حرام و ظهر حلال میشود بعد عصر حرام میگردد و در مغرب نیز حلال میشود باز نیمه شب حرام
میشود سپس هنگام فجر حلال میگردد، باز موقع برآمدن آفتاب حرام میشود بعد نزدیک ظهر حلال میشود.
تمام فقها و یحیی بن اکثم مانند اشخاص لال فرو ماندند. مأمون رو کرد به امام جواد و گفت خداوند به تو عزت عنایت کند، براي
ما توضیح بفرمائید. فرمود: این مردي است که نگاه میکند به کنیز دیگري که بر او حرام است بعد کنیز را میخرد حلال میشود،
آزادش میکند حرام میشود بعد با او ازدواج مینماید حلال میشود
ص: 370
بعد کفاره ظهار میدهد حلال میشود بعد یک طلاق میدهد حرام میگردد سپس رجوع مینماید «1» بعد با او ظهار میکند
حلال میشود بعد مرد مرتدّ میشود از اسلام، زن بر او حرام میگردد بعد توبه میکند و بر میگردد به اسلام با همان ازدواج اول
برایش حلال میشود چنانچه پیامبر اکرم قبول کرد ازدواج زینب را با ابو العاص بن ربیع، وقتی اسلام آورد با همان عقد اول.
توضیح شیخ مفید در ارشاد و طبرسی در احتجاج و اربلی در کشف الغمه این سؤال امام جواد علیه السلام پشت سر روایت اول که
مسأله عقد و ازدواج بود و یحیی از صید حرم پرسید در همان مجلس ذکر کردهاند.
ص: 371
بخش بیست و